دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

برنامه ریزی کمر شکن!

دختر دومی برای روزهایش برنامه ریزی می کند. همانطور که قبلا می کرد. برنامه ریزی به کنار! من ترس این را دارم که در این برنامه سنگین و کمر شکن ، دخترم آسیبی ببیند خدای ناکرده !       1-جمع و جو*2-بازی کردن با پازل*3-باربی*4-تلویزیون*5-کامپیوتر*6-آهنگ*7-غذا*8-می خوابم*9-بستنی*10-نقاشی با مداد و مداد شمعی و آب رنگ*11-خمیر بازی*12-کتابهای قبل از غذا       دخترم چه برنامه ی سنگینی را متحمل می شود!   *می گویم :بیا سفره را پهن کنیم تا غذا بخوریم. می گوید:ای وای مامان من سه تا برنامه از غذا عقب ماندم. صبر کن تند تند بازی هایم را بکنم تا به نا...
31 خرداد 1393

...

این روزها از آن روزهایی است که دلم می خواهد چند روزی کرکره دلم را پایین بکشم و بنویسم:   "تا اطلاع ثانوی تعطیل است!" ...
29 خرداد 1393

ولیمه

برادر گرامیمان به اتفاق خانواده از سفر حج برگشتند. هفته گذشته به تهیه و تدارک میهمانی و ولیمه گذشت.     و حضور فعال دختر ها در مراسم استقبال و زدن بنر و ...       روزهایی بود برای خودش که گذشت. وقتی برای بازگرداندن زائران به فرودگاه می رفتیم ، مدام یاد روزهایی می افتادم که همسر به مکه می رفت و بر می گشت. و برای استقبال و یا بدرقه اش می رفتیم. از هر دو موقعیت بیزار بودم. از بدرقه بیزار بودم به خاطر رفتن همسر و از استقبال به خاطر آمدنش و نبودن موقعیتی برای سیر دیدنش و جبران یک ماه ندیدنش!   ...
29 خرداد 1393

روانشناسی!!!

دوچرخه ی دختر دومی را داده ایم برای تعمیر. چرخ های کمکی اش خم شده بود و نمی توانست دوچرخه را هدایت کند. به دختر دومی می گویم: "مامان جان دیگه باید بدون چرخ کمکی برانی.دیگه بزرگ شدی." دختر دومی در جواب می گوید: "نه مامان!هیچ بچه ای توی سن من نمی تونه با چرخ بدون کمک بازی کنه." می گویم: "چرا نمی تونه؟دختر عمو و پسر عموت (که یکسال از دختر دومی بزرگترند) از پارسال بدون کمک دوچرخه سواری می کنند." دختر دومی نگاهی عمیق می کند و می گوید: "مامان!شما هنوز یاد نگرفتین بچه ها رو با هم مقایسه نکنین؟!!!"   من مات و مبهوت نگاه کردم در حالی که هیچ واژه ای به ...
22 خرداد 1393

دختری با کفش های کتانی!

دخترکِ عشق کفش کتانی من!     این کفش ها 3 سال قبل توسط همسر از مکه خریداری شد جهت دختر دومی. و چون برای دختر دومی کوچک بود به چمدان لباسهای کناری خانه منتقل شد. تا امسال که اندازه دخترک شده است. و پس از تست اندازه که با موفقیت همراه بود ، دخترک راضی به در آوردنش نشد. حتی در خواب!!! لذتهای کوچک زندگی نوش جانت جانِ مادر! ...
22 خرداد 1393

مراسم چای خوران!

وقتی که خواهر ها با همدیگر مراسم چای خوران راه می اندازند و کار مهمانیشان به دو سه قوری چای پیاپی می کشد...     چنان لذتی از چای خوردن از این قوری کوچک می بردند که وصف ناشدنیست!         نوش جانتان عزیزانم! ...
20 خرداد 1393

آش پشت پا

دیروز پنجشنبه 15 خرداد 93 ، برای مکه رفتن برادرم آش پختیم. روز خوبی بود با بدی هایی که خودم می دانم و خدای خودم و البته همسر. بدی هایی که فقط همسر را متحمل شنیدن طولانی مدت درد دل هایم کرد و یک خواب آشفته شبانه برایم به جا گذاشت و یک معده درد برای صبح امروزم به همراه داشت! خدایا صبر... بگذریم... آش خوشمزه ای پخته شد و ما هم در غیاب زائران محترم که برادر و زن برادر و پسرهای دوقلویشان بودند خوردیم و کیف نمودیم!             خدا قسمت و روزی همه بگرداند ، انشاالله! ...
16 خرداد 1393

تعطیلات خوب و بد!

پنجشنبه و جمعه گذشته هم روزهای خوبی بود و هم بد! خوبی اش به این بود که چند کار "دل پسند!!!" انجام دادم. کتاب "قرارمان چهارشنبه ، ساعت چهار " را تمام کردم که بدک نبود ولی عالی هم نبود. رختخوابهای کنار دستی  را مرتب کردم و از وضعیت اسفناک درشان آوردم! و دو فیلم "آزاد راه" و "آینه های روبرو" را دیدم. و بدی اش هم به این بود که روز جمعه تنها بودیم به سبب کلاس تخصصی که همسر داشت و تنهایی امانمان را بریده بود. و جمعه شب هم خبر دزد زدن به خانه ی مامان حسابی حالم را گرفت. هر چند که یک تلویزیون بیشتر نتوانسته بود ببرد . ولی بردن و رد کردن یک تلویزیون 42 اینچ از بین ح...
12 خرداد 1393

یک پست نمکی...!!!

همکاری دخترک با مادر در نمک کردنِ ظرف نمک!           فقط در آخر کار به این امر منتهی می شود و یک کار اضافه می ماند برای مامان بیچاره!!!     مشکلی نیست. می ارزید به سرگرم شدن دخترک و حس اعتماد به نفسی که وجودش را گرفته بود و برق خوشحالی که در چشمانش می درخشید.   اعیاد شعبانیه مبارک! ...
11 خرداد 1393